شرکت Circle یک شرکت IT است که با در اختیار گرفتن متخصصان کامپیوتر و ایجاد سرورهای وسیع ، توانسته در حوزه ای از خدمات شبکه و ارتباط وارد شود که دولت ها نه بودجه آن را داند و نه افراد متخصص آن را و مجبورند که با این شرکت طرف قرار داد شوند .
این شرکت به دنبال اجباری کردن اکانت Circle برای هر انسان است . وقتی هر فرد یک اکانت تأیید شده اینترنتی داشته باشد ، حتی می شود بدون تأییدیه دیگری ، از منزل ، در رای گیری های انتخاباتی شرکت کند و چنین خدماتی میلیون ها دلار از هزینه های دولت ها می کاهد و برای آنها به صرفه است . از طرفی به شرکت ، قدرت تأثیرگذاری در تمایلات و تصمیمات مردم را می دهد .
یک دوربین دکمه ای معرفی می کند که به سهولت ، روی هر سطحی نصب می شود و به بینندگان سایت Circle امکان مشاهده آنلاین ویدیوی آن محدوده را می دهد و امکان جمع آوری اطلاعات دیگری مانند وضعیت آب و هوا ، ترافیک و تحلیل کامل اطلاعات جمع آوری شده از تمام کاربران در سطح جهان ، آن را به پول تبدیل می کند .
مفهومی تحت عنوان "شفاف شدن" را معرفی می کند . کسی که تمام فعالیت مجازی خود را از محرمانگی خارج کند ، فرد شفاف می گوید .
همچنین کسی که دوربین را به سینه خود نصب کند و جهان را شاهد 24 ساعته زندگی خود کند ، "فرد شفاف" می گوید .
حین این شفافیت را اینطور بیان می کند :
" وقتی کسی بداند که دیگران از عمل او اگاه هستند ، بهتر رفتار می کند " .
در اینجا ، حریم و محرمانگی را پشت سر می گذارد .
این روند تا جایی پیش می روند که با زیرکی افرادی در تیم Circle، اسناد و ایمیل های محرمانه روسای شرکت Circle ، تحت عنوان "شفافیت" در اختیار عموم قرار می گیرد و باعث فروپاشی شرکت می شود .
Lucy یک دانشجو است که در چین به دام قاچاقچیان می افتد .
آنها در بدن او مواد مخدر صنعتی جاسازی می کنند اما مواد در بدن او نشت می کند .
اثر دارو بر Lucy با دیگران متفاوت است و او را به تجربه ای جدید می رساند .
دارو به طرز شگفت انگیزی باعث هوشیاری فوق العاده زیاد در او می شود . فعالیت سلول های مغزی وی به %100 پتانسیل خود می رسند .
Lucy در زمان اندکی ، به حدی دانش و تجربه کسب می کند که می تواند خود را از بعد مادی خارج کند و به جاودانگی برسد .
یک پروفسور در علم هوش مصنوعی که مبتلا به سرطان است ، در تلاش است که اطلاعات مغز خود را به صورت دیجیتال ذخیره کند . او قصد دارد هوشیاری و تفکر خود را به رایانه بسپارد که پس از مرگ ، به حیات خود ادامه دهد .
این امر محقق می شود و پس از مرگ او ، هوشیار او با استفاده از شبکه های کامپیوتری شروع به برنامه ریزی و مدیریت مسائل می کند .
او به همسرش مأموریت می یابد سایت Hi-Tech بسازد و او را در این مسیر راهنمایی می کند .
این پیشرفت تا جایی ادامه می یابد که پروفسور ، جسم خودش را بازسازی می کند و به زندگی باز می گردد .
در یک پروژه ی علمی-نظامی امریکا ، یک تراشه کامپیوتری در مغز مأمور اطلاعاتی کاشته می شود .
از این پس ، وی قادر است با اراده خود ، به هر شبکه اطلاعاتی کامپیوتری وارد شود ، در اینترنت سرچ کند و بوسیله پردازشگر گرافیکی داخلی تراشه ، زوایای دید خود را با اطلاعات دوربین ها و ماهواره ها از صحنه های دلخواه تلفیق کند و صحنه ها را بازسازی کند.
پردازشگر پر قدرت این تراشه ، این مأمور را به گران ترین سلاح ایالات متحده تبدیل می کند .
او اولین نمونه از نوع خود است . اما این روند با حضور یک رقیب چینی به چالش کشیده می شود .
دانش
یک تیم کماندویی برای تمرین به یک منطقه نظامی فرستاده می شوند .
آنها با مسائل غیر عادی مواجه می شوند و متوجه می شوند که آنها به عنوان طعمه به آن پایگاه فرستاده شده اند .
آنجا پایگاه تمرین و ارتقاء هوش مصنوعی برای روبات های نظامی است .
این کماندوها برای نجات جان خود ، با روبات ها ، دست و پنجه نرم می کنند .